توییت خاوران
فروپاشی کامل بنیانهای اخلاقی و نظری
چالش اخلاقی:
یک نظریهپرداز آزادیخواه باید بیش از هر چیز، مدافع سرسخت «حق حیات» و مخالف هرگونه کشتار دولتی باشد. اما محمدعلی جنتخواه در یکی از تکاندهندهترین توییتهای خود، نه تنها این اصل را زیر پا میگذارد، بلکه از جمهوری اسلامی به خاطر «کمکاری» در اعدامهای دستهجمعی سال ۱۳۶۷ انتقاد میکند.
او صراحتاً آرزو میکند که پدر یک مخالف فکری در خاوران کشته شده بود تا فرزندش امروز وجود نداشت. این، یک خودافشاگری کامل از انسانیتزدایی و ستایش کشتار دولتی است.
سند: توییت اصلی خاوران
«آثار کم کاری جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷ مشخصه. اگه کم کاری نکرده بودند الان تو کمر بابات تو خاوران خشک شده بودی تخم حرام.»
توییت مرتبط: خاوران به جای پاریس
محتوای توییت:
غلامحسین ساعدی به مسعود رجوی گفته بود نور چشم مردم ایران؟
جای این حرامزاده پاریس نیست خاوران.
در این توییت نیز، او با اشاره به گفتهای منتسب به غلامحسین ساعدی، مجدداً خاوران (گورستان قربانیان اعدامهای دستهجمعی) را به عنوان مکانی برای مخالفان سیاسی معرفی میکند. این الگوی تکرارشونده نشان میدهد که استفاده از خاوران به عنوان تهدید و حذف مخالفان، یک موضع ثابت در گفتمان اوست، نه یک لغزش کلامی موردی.
سه لایه از تناقضات بنیادین
این جمله کوتاه، چندین لایه از تناقضات بنیادین را در خود جای داده است:
بزرگترین خیانت به اصل «حقوق مالکیت» و «حق حیات»
Non-Aggression Principle Violationادعای نظریه:
نظریه او بر پایه «حقوق مالکیت فرد بر جان و تن خود» استوار است. اصل عدم تجاوز (Non-Aggression Principle) که روح این نظریه است، هرگونه آغاز خشونت و تعرض به جان دیگری را مطلقاً ممنوع میکند.
تناقض در توییت:
او در این توییت، نه تنها خشونت دولتی را محکوم نمیکند، بلکه از اینکه این خشونت «کامل» نبوده و منجر به کشته شدن پدر یک مخالف فکری نشده، ابراز تأسف میکند. او صراحتاً برای مرگ یک انسان در گذشته آرزو میکند تا فرزند او امروز وجود نداشته باشد. این، وحشیانهترین شکل نقض «حق حیات» است که سنگ بنای فلسفهی او را تشکیل میدهد.
ستایش از عملکرد «شیطان»
پارادوکس دولتادعای نظریه:
دولت، «شیطان» است، زیرا انحصار قوه قهریه را در دست دارد و از آن برای نقض حقوق شهروندان استفاده میکند. هرگونه عمل دولت، ذاتاً شیطانی است.
تناقض در توییت:
در اینجا، او نه تنها عملکرد دولت (شیطان) را تأیید میکند، بلکه آن را به خاطر «کمکاری» در کشتار سرزنش میکند. این یعنی او آرزو میکرده که «شیطان» کارش را بهتر و کاملتر انجام میداد. این تناقض، تمام ادعاهای او مبنی بر دولتستیزی را به یک شوخی تلخ تبدیل میکند. او نشان میدهد که مخالفتش با دولت، اصولی نیست، بلکه ابزاری است؛ هرگاه دولت مخالفان او را سرکوب کند، عملکردش قابل ستایش میشود.
انسانیتزدایی و مجازات جمعی
نفی کامل فردگراییادعای نظریه:
اساس آزادی بر فردگرایی و مسئولیت فردی است. هیچکس نباید به خاطر اعمال دیگران مجازات شود.
تناقض در توییت:
او یک فرد را به خاطر هویت پدرش (که فرضاً از مخالفان سیاسی بوده) محکوم میکند و وجود او را نامشروع («تخم حرام») میداند. این منطق خطرناک—نامشروع دانستن وجود یک فرد به خاطر عقاید پدرش—دقیقاً همان تفکری است که در جای دیگر، او را به این نتیجه میرساند که سوسیالیستها «تروریست در گهواره» هستند. در هر دو مورد، او حق حیات و انسانیت را از مخالفان فکری خود سلب کرده و راه را برای هرگونه برخورد خشونتآمیز با آنها هموار میسازد. این مجازات جمعی و گناه موروثی دانستن، دقیقاً تفکر قبیلهای و ضد فردگرایی است که لیبرترینیسم برای مبارزه با آن به وجود آمده است.
تحلیل روانشناختی: خشم و میل به نابودی
این توییت فراتر از یک تناقض نظری است؛ این یک پنجره به عمیقترین لایههای روانی اوست.
خشم ناشی از زخم خودشیفتگی (Narcissistic Rage):
این سطح از خشونت کلامی نشان میدهد که وقتی او با مخالفتی روبرو میشود که نمیتواند آن را با استدلال یا تحقیر عادی مدیریت کند، دچار یک خشم کور و ویرانگر میشود. این خشم به حدی است که تمام اصول فلسفی و اخلاقی ادعایی او را کنار زده و تنها یک میل باقی میماند: میل به نابودی کامل هویت و وجود مخالف.
فلسفه به مثابه سلاح:
این توییت به وضوح نشان میدهد که «نظریه آزادی و دین» برای او یک چارچوب اخلاقی برای زندگی بهتر نیست، بلکه سلاحی برای جنگیدن است. و زمانی که این سلاح برای نابودی دشمن کافی نباشد، او به راحتی آن را کنار گذاشته و به اصلگرایانهترین و وحشیانهترین سلاح کلامی متوسل میشود.
سکوت یا تأیید؟ واکنش پیروان
قدرت کیش شخصیتیکی از سوالات اساسی پس از مشاهده چنین توییتی این است که چگونه پیروان و حامیان یک نظریه آزادیخواهانه، در برابر چنین ستایشی از کشتار دولتی و چنین نفرتی از حق حیات، سکوت میکنند؟
این سکوت چند معنا دارد:
۱. وفاداری به فرد بالاتر از اصول:
پیروان او وفاداریشان به شخص جنتخواه را بالاتر از تعهد به اصول فلسفی («حق حیات» و «عدم تجاوز») قرار دادهاند. هر چه او بگوید، درست است؛ هر چه بکند، قابل توجیه است.
۲. نفرت مشترک از دشمن:
بسیاری از پیروان او نیز دقیقاً همان نفرتی را که او نسبت به چپها و سوسیالیستها دارد، حس میکنند. به همین دلیل، آنها توییت خاوران را نه یک تناقض، بلکه یک صداقت میبینند: «بالاخره کسی جرأت کرد حقیقت را بگوید!»
۳. عادیسازی خشونت کلامی:
وقتی رهبر یک جنبش فکری، به طور مستمر از زبان توهین، تحقیر و انسانیتزدایی استفاده کند، پیروان نیز این زبان را نرمال میبینند. آنها خود به تدریج، حق حیات مخالفان را زیر سوال میبرند.
خطر این سکوت:
این سکوت، نشاندهنده قدرت کیش شخصیت و وفاداری بیچونوچرا به فرد، به جای پایبندی به اصول است. وقتی یک جامعه فکری، در برابر تجلیل از کشتار دولتی و انسانیتزدایی از مخالف سکوت میکند، این به معنای فروپاشی کامل بنیانهای اخلاقی آن جامعه است.
جامعهای که حاضر است برای حفظ رهبرش، چشم بر روی توجیه قتلعام ببندد، هیچ تفاوتی با تودههای فاناتیکی که در طول تاریخ از توتالیتاریسم دفاع کردهاند، ندارد.
جمعبندی نهایی
توییت خاوران یک لغزش کلامی ساده نیست؛ این یک خودافشاگری تمامعیار است. این توییت به تنهایی نشان میدهد که:
تعهد او به «حقوق مالکیت» و «حق حیات» کاملاً شرطی است و تا زمانی اعتبار دارد که در خدمت اهداف او باشد.
مخالفت او با «دولت» (شیطان) اصولی نیست و حاضر است در صورت حذف دشمنان مشترک، عملکرد شیطان را ستایش کند.
ادعای او مبنی بر فردگرایی، پوچ است و در لحظه خشم، به راحتی به منطق مجازات جمعی و قبیلهای روی میآورد.
این توییت، نقطه فروپاشی نظریه اوست، زیرا نشان میدهد فردی که ادعای آوردن «شاه کلید آزادی» را دارد، خود در اعماق وجودش، حامل خطرناکترین ویروسهای توتالیتاریسم یعنی انسانیتزدایی از مخالف و توجیه کشتار دولتی است.